Karya Kaligrafi . .یه وقتا، کلا باید همه چیو تعطیل کرد. به هیچ کار جدید و نیمه کاره ای دست نزد…- Ne Javaher

[ad_1]

🌹 .
.یه وقتا، کلا باید همه چیو تعطیل کرد. به هیچ کار جدید و نیمه کاره ای دست نزد. همه کاغذ و مقواها جمع بشن برن یه جای امن. یه میز خالی بمونه و یه صندلیه خالیتر و یه صاحب میز و صندلیه خیلی خیلی خالیتر….
بعد آدم بشینه کنار و فقط زل بزنه به اون خالی میز و صندلی و دیگر هیچ…☺️
فک کنم دارم پیر میشم. چون دیگه کاملا به این نتیجه رسیدم که به امید خدا تا یکی دوسال دیگه که کلاسهایی که الان دارم میرم، تموم بشن، دیگه هیچ کلاس جدیدی ثبت نام نمیکنم. با اینکه عاشق یادگیریم. ولی توان روحی استرسهای کلاس را دیگه ندارم.
اینکه صب که از خواب پا میشی دلت بخواد روی یک اجرایی کار کنی. بعد ببینی سه چهار تا کلاس مختلف و تمرین مختلف داری. بعد اینکه حالا بین اینا کدومو انتخاب کنی.
بعد این وسط یهو یه اتفاقاتی میفته. مثلا یهو یک مجموعه ای میاد کلا آدمو حذف میکنه از کلاسش و اجازه ی ادامه دادن نمیده. چرا؟ چون شاید نفرات اون گروه، خیلی منظم تمرین انجام نمیدادن. بعد آدم میمونه و یادآوری دو سه سال زمان و وقت و هزینه ای که صرف کرد و درست زمانی که موقع بهره برداری رسیده بود، همه چی از دست رفت. سختی مسیر. گرمای تابستون. سرمای زمستون. مترو. شلوغی. از همه کار و زندگی زدن برای انجام همون چهارتا تمرین دست و پاشکسته.
و یک سوال بی پاسخ. ””آیا واقعا ملاک یادگیری آدمها، مثل همه؟ ”” شاید یک هنرجو بخواد فقط ببینه. یکی بخواد انجام بده. یکی بخواد خیلی انجام بده. یکی اصلا فقط بخواد پول بده ثبت نام کنه فقط قیافه ی استادشو ببینه. مگه نمیگن نفس اساتید حقه و قرار گرفتن تو اتمسفرشون هم باعث تعالیه…..
نه والا… خداییش دیگه نمیتونم. کم کم وقتشه آخرین بهره ها را هم تا یکی دوسال دیگه از کلاس رفتنهام ببرم و بعد از اون، دیگه صبحها که از خواب پا میشم، فقط کاری را بکنم که به عشقش از خواب بیدار شدم….
پ.ن
اتفاقاتی که نوشتم فقط یه جور تخلیه روانی بود. و قضیه ی امروز و دیروز نیست. منتها یهو امشب یادش افتادم و داغ دلم تازه شد دوباره☺️
پ.ن۲
ان شااله به زودی دوباره روی این میز پر میشه و بازم با کلی کار در کنارتون خواهم بود. فعلا زمان بیشتری در کنار مادر نازنینم که درگیر کسالت مختصری هستند، سپری میکنم. با آرزوی سلامتی برای همه بیماران 🙏🌹💐

[ad_2]
Sumber:
Source