Karya Kaligrafi #birthday _پارسال. چهارشنبه سی بهمن ۹۸، با عزیزترین رفیق قرار گذاشتیم برای دیدن…- Ne Javaher

[ad_1]

🎂🙂 #birthday
_پارسال. چهارشنبه سی بهمن ۹۸، با عزیزترین رفیق
قرار گذاشتیم برای دیدن نمایشگاه هنرهای تجسمی فجر و دیدن تابلوم توی نمایشگاه.چند هفته ای بود که شایعات ورود یک بیماری جدید شروع شده بود و هی تاییدو تکذیب میشد. نمایشگاه نیمه خلوت بود.یک روزمرگی عادی…
دقیقا همون روز اخبار رسما اعلام کرد که سه چهار نفر توی قم فوت کردند. علت مرگ: کرونا..یکدفعه کل شهر را بهت فرا گرفت. پس بیماری هفته ها بوده که به ایران رسیده بوده و اعلام نمی شده!….
_پنجشنبه اول اسفند. شب هفت داییم بود و تالار
دعوت کرده بودند. موقع سلام احوالپرسی، نصفیا از دور میگفتن بوس بوس. نصفیا میگفتن نه بابا چیزی نیست و با هم روبوسی میکردند. نصفیا دستشونا مشت میکردند مشت میزدن به هم(که خداییش حکمت این حرکت مسخره را هیچوقت نفهمیدم😄) نصفیا هم جلوشون یه محلول دتول بود برای ضدعفونی دست. هنوز دتول به مرحله ی نایابی و لاکچری بودن نرسیده بود. ولی بازم همه چیز عادی بود.و بزرگترین دغدغه اکثریت این بود که:چیکار کنیم آخر،سالاد را بخوریم یا نخوریم!همهٔ خانمها به آقایونشون گفته بودند لب به سالاد نمیزنینا.. البته بعدا معلوم شد همه آقایون اونور پارتیشن، کلی خندیده بودن و گفته بودن بیخیال بابا. اصلا تالاره و سالادش. و تا ته سالادها را با غذا خورده بودند….
_جمعه دوم اسفند ۹۸.تولدم….. سالهای زیادی بود که جمعه عصرها، همه خواهر برادرهاو خانواده و نوه ها، خانه ی پدری جمع میشدیم. اون روزم همه اونجا بودیم و تولد را هم چسبوندیم به همون دورهمی جمعه و کیک خوردیم و بعدم زنگ زدیم از بیرون پیتزا آوردن البته بدون سالاد. باز هم بزرگترین نگرانی و دغدغه، سالاد بود…..
همون شب(یعنی دقیقا پارسال چنین شبی)اخبار اعلام کرد فعلا از فردا به مدت یکهفته مدارس تعطیله تا ببینیم چی میشه.و دقیقا از همون فردا تا همین الان، تعطیلی و قرنطینه و استرس و مرگ و… شد همدم زندگیامون.
دوم اسفند پارسال، آخرین باری بود که خانواده،همه دور هم جمع شدیم.بخاطر حفظ سلامتی پدر و مادرم، خیلی رفت و آمدها محدود شد. گاهی اوقات که میبینم آدمها اینقدر راحتن و همه جا میرن، میگم خدایا ما زیادی خُلیم یا ملت زیادی خوشن….

توی این سالها،برای تولدم همیشه مینوشتم: یکسال از آغاز دور شدم و به پایان، نزدیک….
ولی امسال میگویم: یکسال از پایان دور شدم و به آغاز نزدیک…آغازی که فکر کنم راحتیش بیشتر ازینجاس☺️
بعضی وقتا میگم نکنه اصلا همه ماها قبلا مُردیم و اون جهنمی که میگن، همینه…
سهم عذابمون که تموم بشه،یحتمل بفرستنمون یه جای بهتر…شاید…🌹
#womenartists

[ad_2]
Sumber:
Source