Karya Kaligrafi امان ازین گستردگی فضای اینستاگرام. آدم یه پستی استوری ای میبینه، بعدم یادش میره…- Ne Javaher

[ad_1]

🌹
امان ازین گستردگی فضای اینستاگرام. آدم یه پستی استوری ای میبینه، بعدم یادش میره کجا بود. و فقط حلاوت و یا تلخی موضوعش باهاش میمونه.
چند روز پیش یه پست یا استوری دیدم. ظاهرا از یک نویسنده ای بود. یک متن کوتاه جالب. حالا جزئیاتش واقعا یادم نمیاد. ولی یه همچین متنی بود: که اینطور شروع میشد: دیگه عاشق فرزانه نمیشوم… بعد تعریف میکرد که از بچگی عاشق فرزانه بوده. بعدش از سربازی هم کلی نامه براش میفرسته. ولی مادر فرزانه همه را میریزه دور. بدون اینکه نشونش بده. و بعد هم دیگه همو گم میکنن… بعد نوشته بود امروز دوباره بعد سالها اومدم شیراز( لابد همون شهر عاشقی بوده) و میگفت الان دیگه شصت سالمه و در شصت سالگی فهمیدم که لازم نیست فقط عاشق فرزانه باشیم. باید عاشق بود. عاشق همه چیز….
حالا خود این متن به کنار. تکان دهنده ترین قسمتش برام ازینجا به بعد بود: یکی نوشته بود دوست دارم برم فرزانه را براتون پیدا کنم. نویسنده جواب داده بود: پارسال اوایل کرونا شنیدم همسر فرزانه فوت کرد. رفتم مجلس ختم. مجلس که تموم شد اومدم تو خیابون یه گوشه ایستادم و تمام خانمهایی که از مجلس اومدن بیرون را نگاه کردم. ولی فرزانه را بینشون نشناختم. چون ” گمش کرده بودم”….

یعنی عجب ماجراییه این یک جمله…. اگر کسی را ”گم” کنیم، دیگه بعد از چند وقت، نمیشناسیمش.
حالا ممکنه این آدمه، عشق قدیمیمون باشه که سالها ندیدیمش، ممکن هم هست الان حتی باهامون هم خانه باشه…
اگر ”گمش کنیم”، دیگه هیچوقت نمیشناسیمش..و این گم کردن، ماجرای مهیبی است…☺️
.
.

گره ده کند دو پنج. ام الگره (گره مادر)
از مجموعه گره های ده. @shakouri_saeid
.
.
پ.ن
من که پیجم بازه و برای کنجکاوی نیاز نیست کسی فالوم کنه… قبلا هم توضیح دادم که چرا فقط بیست و چند نفر را فالو دارم و با این پیج فالو بک ندارم به هیچ عنوان. پس به نظرتون اینایی که هی فالو میکنند. بعد چند روز انفالو میکنند. دوباره یکماه بعد فالو میکنند. باز هفته بعد انفالو… احیانا بیماری روانی ای چیزی دارند آیا؟🤔🤔
.
.
.
#geometricart #geometric #geometry #geometricpattern
#islamicarts #islamicgeometry #islamicpattern #persianpattern #pattern #iranianpattern #sacredgeometry #traditionalart #tileart #tile #painting #watercolor #watercolour #modernart #artofinstagram #artoftheday #instaart #drawing #design #womenartists #womenart
#هندسه_نقوش #نقوش_هندسی #نقاشی #هنر

[ad_2]
Sumber:
Source

Karya Kaligrafi #birthday _پارسال. چهارشنبه سی بهمن ۹۸، با عزیزترین رفیق قرار گذاشتیم برای دیدن…- Ne Javaher

[ad_1]

🎂🙂 #birthday
_پارسال. چهارشنبه سی بهمن ۹۸، با عزیزترین رفیق
قرار گذاشتیم برای دیدن نمایشگاه هنرهای تجسمی فجر و دیدن تابلوم توی نمایشگاه.چند هفته ای بود که شایعات ورود یک بیماری جدید شروع شده بود و هی تاییدو تکذیب میشد. نمایشگاه نیمه خلوت بود.یک روزمرگی عادی…
دقیقا همون روز اخبار رسما اعلام کرد که سه چهار نفر توی قم فوت کردند. علت مرگ: کرونا..یکدفعه کل شهر را بهت فرا گرفت. پس بیماری هفته ها بوده که به ایران رسیده بوده و اعلام نمی شده!….
_پنجشنبه اول اسفند. شب هفت داییم بود و تالار
دعوت کرده بودند. موقع سلام احوالپرسی، نصفیا از دور میگفتن بوس بوس. نصفیا میگفتن نه بابا چیزی نیست و با هم روبوسی میکردند. نصفیا دستشونا مشت میکردند مشت میزدن به هم(که خداییش حکمت این حرکت مسخره را هیچوقت نفهمیدم😄) نصفیا هم جلوشون یه محلول دتول بود برای ضدعفونی دست. هنوز دتول به مرحله ی نایابی و لاکچری بودن نرسیده بود. ولی بازم همه چیز عادی بود.و بزرگترین دغدغه اکثریت این بود که:چیکار کنیم آخر،سالاد را بخوریم یا نخوریم!همهٔ خانمها به آقایونشون گفته بودند لب به سالاد نمیزنینا.. البته بعدا معلوم شد همه آقایون اونور پارتیشن، کلی خندیده بودن و گفته بودن بیخیال بابا. اصلا تالاره و سالادش. و تا ته سالادها را با غذا خورده بودند….
_جمعه دوم اسفند ۹۸.تولدم….. سالهای زیادی بود که جمعه عصرها، همه خواهر برادرهاو خانواده و نوه ها، خانه ی پدری جمع میشدیم. اون روزم همه اونجا بودیم و تولد را هم چسبوندیم به همون دورهمی جمعه و کیک خوردیم و بعدم زنگ زدیم از بیرون پیتزا آوردن البته بدون سالاد. باز هم بزرگترین نگرانی و دغدغه، سالاد بود…..
همون شب(یعنی دقیقا پارسال چنین شبی)اخبار اعلام کرد فعلا از فردا به مدت یکهفته مدارس تعطیله تا ببینیم چی میشه.و دقیقا از همون فردا تا همین الان، تعطیلی و قرنطینه و استرس و مرگ و… شد همدم زندگیامون.
دوم اسفند پارسال، آخرین باری بود که خانواده،همه دور هم جمع شدیم.بخاطر حفظ سلامتی پدر و مادرم، خیلی رفت و آمدها محدود شد. گاهی اوقات که میبینم آدمها اینقدر راحتن و همه جا میرن، میگم خدایا ما زیادی خُلیم یا ملت زیادی خوشن….

توی این سالها،برای تولدم همیشه مینوشتم: یکسال از آغاز دور شدم و به پایان، نزدیک….
ولی امسال میگویم: یکسال از پایان دور شدم و به آغاز نزدیک…آغازی که فکر کنم راحتیش بیشتر ازینجاس☺️
بعضی وقتا میگم نکنه اصلا همه ماها قبلا مُردیم و اون جهنمی که میگن، همینه…
سهم عذابمون که تموم بشه،یحتمل بفرستنمون یه جای بهتر…شاید…🌹
#womenartists

[ad_2]
Sumber:
Source